وبلاگ شخصی محمد دولت آبادی
این وبلاگ شامل گزیده ای از بهترین اشعار من است
چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

سکوت کردم چون دریا
و تو چون قایق
از من گذشتی...

چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, :: 22:28 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

تنها همسفرم
خط کشی خیابان است
گاهی کمرنگ
گاهی پر رنگ
ولی همیشه با من است...

چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, :: 22:27 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

دیگر خاطراتم
یادآور تو نیست
درد آور من است...

پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

با نگاه اول
سوي تو دويدم و ترا در اغوش گرفتم
مات و مبهوت بمن خيره شدي
[°_°]
و من:
[^_^]
بي اختياررررر
عاشق شدم ,,,!!""

پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

دیگر تنها نیستم
معشوقه ام
جای خالی توست...


پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, :: 21:53 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

روي بام شهر
و يك نيمكت خالي
كنارهم نشسته ايم
شهرچراغاني را عكس ميگيريم
و در خاطرمان قاب مي كنيم
تو ارام سرت را روي شانه ام ميگذاري
و به احساسمان مي خندي!!!  :):)


پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

 

دریچه ی احساسم را

          به روی تو می بندم

در شومینه ام

       کنده ی عشقی دگر می سوزد...

پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:, :: 20:44 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

 

پشت می کنم

      به سکوت این اتاق

  دلم

    درجوستجوی هیاهوییست

               دیگر...

یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

ترا

از فاصله ها کم می کنم

و دیگر

   قاصدک ها حرفی برای گفتن ندارند...

یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

 کاستن باید

    من از دلتنگی

          تو از فاصله ها...

پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

باران که می بارد  
      ما زیر یک چتر 
     
            به هم نزدیک می شویم
                    آنقدر نزدیک
            که حتی فاصله هم خیس می شود...


پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 20:19 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

   کاش زندگی
        سریال عاشقانه ای بود و
         پس از هرلحظه بوسیدن تو
      کسی می گفت
                    cut
                     دوباره...

یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 20:15 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

سالها پیش
   پدرم گفت:
تو بهترین بهانه برای زندگی کردنی
       ولی چرا حالا
    که من هستم ، او نیست....

یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 20:13 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

در این کریسمس خیالی
قلبم را برایت هدیه فرستادم
با قاب عکسی ، که پر شده از اشکهایم
لحظه ای اگر ماند
به منظره ی پشت پنجره خیره شو
تا ببینی
جوجه کلاغی که مرا با آدم برفی اشتباه گرفته است...

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 12:17 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

روزی که نوشتی

زندگی یعنی من _ (خط فاصله) تو

به اندازه ی آن خط باریک و کوچک دلتنگت شدم

و امروز...

آن خط باریک

به اندازه ی خط کشی های خیابان هایی است که از تو دور شده ام

کاش...

کاش می شد فاصله ها را نادیده گرفت

یا بر تمام قطره های اشکی که برایت ریخته ام تقسیم کرد...

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 12:10 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی


 

روزي خواهم رسيد

تورا خواهم برد

و اينک با کوله باري از ستاره و مشعلي از ماه بدست

در آسمان تاريک شب گام بر مي دارم

و هر آرزوي تو در قالب شهاب سنگي

در آسمان اين شب پديدار خواهد شد

اي که با هر ضربان آهسته ي قلبم

روياي تو در سينه ام تکرار مي شود

اين جاده ي تاريک به تمام آرزوهايت نياز دارد

ايمان دارم که روزي خوهد رسيد

که ساحل گونه هايت به درياي بوسه هاي من عادت کنند...

و تمام اطلسي ها که در گوشه اي از اتاقت پژمرده اند

به طلوعي دوباره ايمان بيآورند

تو نيز ايمان بياور

و با شاخه هاي پر از شکوفه ي تنت

تن خسته ي مردي از جنس رويارا در آغوش بگير

تا شبي دوباره و رويايي ديگر...

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

من همیشه چشم به انتظار تو نشسته ام

کنج این خونه همیشه سهم من بوده و هست

من دلی داشتم که هر ثانیه سرشار از تو بود

ولی افسوس که با رفتن تو ساده شکست

من دلی داشتم که هر لحظه در این باغ بهشت

جز گل عشق تو در گلدان خود چیزی نکاشت

و نگاهی خیره هر ثانیه در چشمان تو

یادگاری در حصار خاطراتم می نگاشت

خاطراتی که در این کوچه ی احساس و خیال

از کنار قلب تنها و شکسته می گذشت

می نشینند تا ابد چشمان من به انتظار

پشت این پنجره ها عمری چه بیهوده گذشت

عمری سرشار از دروغ و حسرت و تحقیر عشق

که از آن روز ازل پایان برایم می نوشت

و در این کتاب تنهایی که تقدیر من است

کاش می شد که مرا همیشه با او می نوشت

پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, :: 19:53 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

کاش می شد مرهمی باشم برای زخم عشق

تا نریزد خون عشق بیهوده از جان و تنت

و صدایی را که می گوید تورا تا به ابد:

من هنوز در آیه های سرد عشق می خوانمت

آیه هایی که تورا هرلحظه در چشمان من

در حصار خاطرات خوب و بد گم می کند

و نگاهی که تورا موجی به دریای من است

همه دریای مرا غرق تلاطم می کند

همه دریایی که بی عشق تو هرثانیه اش طوفانی

گرمی آغوش پرمهر تورا می طلبد

و در آغوش خیالش غرق احساسات تو

انتظار بوسه ات را می کشد تا به ابد

انتظار بوسه ای از ساحل لبهای تو

که در این دریای طوفانی من موج می زند

و در این حصار تنهایی دلم بی تو اسیر

این پرنده بی تو هرلحظه دم از اوج می زند



چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 21:4 ::  نويسنده : محمد دولت آبادی

باران مبار

شاید که هر قطره ی تو

عاشقی را یاد عشقش آورد

شاید بخار انتظار

اشک چشم شیشه ای درآورد...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 205
بازدید کل : 22973
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




کد کج شدن تصاوير

کد هدایت به بالا